من کسانی را میشناسم که چون پرستوهای عاشق ترک دنیای زمستانی را گفتند و بهار بهشت رسیدند. همانها که دنیای فانی را پشت سر گذاشتند و برای جهان باقی از جان گذشتند. درس ایثار دادند و فداکاری را به تصویر کشیدند، رفتند تا آیندگان بمانند. آنها رفتند تا بچههای این سرزمین در آرامش تمام به زندگی خود ادامه دهند بدون اینکه از جنگ و دشمن ترسی داشته باشند. آنان که به جهان نشان دادند با دست خالی و نیروی ایمان راه را بر هر دشمنی میبندند و اجازه اینکه خاکشان به تاراج برود، نمیدهند.
شهید والامقام مصطفی سهرابی که در سال 1340 در روستای تخمار از توابع شازند دیده به جهان گشود. فرزند اول پدر و مادری که برای اولین بار لذت داشتن فرزند را تجربه میکردند و لطف خداوند شامل حالشان شده بود. از همان کودکی با شیطنتها و شیرینزبانیهایش در دل همه خانواده و اقوام جا باز کرده بود به طوری که همه به شدت دوستش داشتند تا اینکه زمان رفتن به مدرسه فرا رسید و او درسش را تا دبیرستان ادامه داد. در روزهای نوجوانی و جوانی هم با دوستان و آشنایان بسیار خوشرفتار بود. برای خانواده به خصوص پدر و مادرش احترام زیادی قائل بود و به خواهران و برادران کوچکترش بسیار محبت میکرد و همواره سعی داشت تا تکیهگاهی محکم برای آنها باشد.
زمان رفتن به سربازی در روزهای آغاز جنگ تحمیلی فرا رسید و او نیز چون دیگر یاران و دوستانش در زمره غیور مردان این سرزمین قرار گرفت در تیپ یکم از لشکر 21 حمزه سیدالشهدا(علیهم السلام) ارتش مشغول به خدمت شد. سرباز وظیفهای که مهمترین وظیفهاش حفظ و حراست خاکش بود. تا اینکه سه ماه پس از اعزام در تاریخ 27/12/1359 در ساحل کرخه دزفول به درجه رفیع شهادت رسید در حالی که ترکش در بدنش نشسته بود. پیکرش را در زادگاهش روستای به خاک سپرده شد.